مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
روضه شد مُجمل و کوتاه نشست و برخاست رفت در قصر به اکراه نشست و برخاست وقتِ برگشت، سرش زیرِ عبا پنهان بود باز با یک غم جانکاه نشست و برخاست یاد آن لحـظـه که مادر به زمین افـتاد و پـسری دیـد که با آه نشـست و برخاست تا رسـد بر درِ خـانه ز جـفـاکاریِ زهـر بارها در وسط راه، نشـست و برخاست وسط حجـرۀ خود گاه به خود میپـیچـید و به شوق پسرش گاه نشست و برخاست مثلِ خورشید، روان جانب مغرب میشُد آنکه پیش قدمش ماه، نشست و برخاست غبطه بر شأن اباصلت، مسیحا میخورد داشت چون با ولی الله، نشست و برخاست کس ندیده ست سرِ خـوان کسی سائل را که سرِ سفرۀ این شاه نشست و برخاست |